ستاک در گویش مازندرانی
مقاله اي با عنوان :ستاك در گويش مازان
نوشته ي :
مجتبي رجبعلي زاده جلودار
دانشجوي دكتراي رشته ي زبان شناسي
استاد دانشگاه و دبيرمراکز آموزشی بابلسر
چكيده
با گسترش آموزش همگاني و رسانههاي گروهي و در نتيجه با سواد شدن و افزايش سطح معلومات مردم روستاها و شهركها، زبان رسمي به تدريج جايگزين گويشهاي محلي ميشود. با پژوهش و تحقيق در مورد گويشها ميتوان بسياري از نكات مبهم آوايي، واژگاني و دستوري زبان و بسياري از مشكلات متون قديمي و بجا مانده از فارسي دري و كهن را برطرف نمود. همچنين هر چه كار ثبت و ضبط گويشها و لهجهها به تاخير افتد، زيان جبران ناپذيري متوجه زبانهاي ايراني و در نتيجه، تاريخ زبان فارسي خواهد كرد. همچنين ميتواند مسئولان فرهنگي و علمي كشور را بر آن هدايت كند كه گويشهاي مختلفي را كه در سرتاسر ايران وجود داشته و ناشناخته ماندهاند يافته و در پي پژوهش و تحقيق دربارهي آن گويشها باشند. با توجه به نكات فوق بايد اذعان داشت كه بر روي زبانهاي ايراني كه يكي از بزرگترين گروههاي زباني است تحقيق و بررسي كافي نشده است و بيشتر خارجيان مطالعات را بر روي آنها انجام دادهاند. در اينجا سعي شده است تا گوشهي كوچكي از يكي از گويشهاي ايراني يعني گويش مازندراني مورد بررسي و تحقيق قرار گيرد، تا شايد گامي در جهت شناسايي اين گويشها و تشويق ديگران به تحقيق و مطالعهي جامعتر در اين زمينه برداشته شده باشد. از ديدگاه زبانشناسان نيز بررسي گويش مازندراني ميتواند گامي در جهت تكميل اطلاعات زباني ما به شمار رفته و از طرفي ديگر توصيفي علمي از اين گويش در اختيار ما قرار دهد. به علاوه جمعآوري اين اطلاعات و نتايج آن ميتواند در تهيهي اطلس زباني ايران و منطقه بسيار مفيد واقع گردد.
كليد واژه ها: گويش، زبان، لهجه، مازندراني، ايراني، ستاك، حال، گذشته، واژه، فعل
مقدمه :
مازندارن کنونی نام قومی است که پیش از حضور آریاییها به فلات ایران دراین بخش از جنوب دریای مازندران اقوام تپوری زندگی میکردند و به نام این قوم، این سرزمین را تپورستان نامیدند تا این که از اواخر قرن ششم هجری قمری و اوایل قرن هفتم واژهي مازندران به همراه واژه طبرستان به این سرزمین گفته شد و آرام آرام واژهي مازندران جایگزین واژه طبرستان شد. با عنایت به اینکه در شاهنامه فردوسی این سرزمین مازندران آمده است، این واژه جدید نیست و نباید زبان و فرهنگ آن دستخوش عوامل بیرونی گردد اما وجه تسمیهي مازندران به شرح زیراست:
عدهای از مورخان و نویسندگان، ریشهي واژهي مازندران را از کلمه «ماز» به معنی «دژ» میدانند. در تاریخ آمده که مردم به فرمان «مازیاری بن قارن» سردار معروف طبرستان، برای جلوگیری از نفوذ اعراب در نقاط حساس این منطقه به احداث دژ پرداختند و مازندران را به صورت(ماز+اندران) به معنی «دژ درآن» میشناختند.به گزارش «ابن اسفندیار» مازندران در اصل «موزاندرون» یعنی ولایت «درون کوه موز» بوده است. حجازی کناری مینویسد:
بعید نیست که مازندران محل سکونت آریاییهای مهاجر، نام خود را از خدای خود «ایندر» تشکیل میشود. «ماز» به صورتهای: مز، لها، مهی، مزی به معنی بزرگ و ایندر (Indar)نیز نام خدای آنان بود. مجموع این دو جز «خدای بزرگ» و تلفظ مازاندران یا مازندران «سرزمین خدایان » یا «سرزمین خدا» را افاده میکند. مطالعات باستان شناسی درغارهای کمربند و هوتو در بهشهر، زیست انسانی در مازندران را به حدود 9500 پیش از میلاد میرساند. مازندارن کنونی بخشی از سرزمین گستردهتری است که درمتون تاریخ از آن با نام «فراشوراگر» و «پتیسخوارگر» یاد کردهاند.
محققان، مازنداران و گیلان را به سبب همجواری و نیز به سبب اوضاع طبیعی و جغرافیایی مشابه، عموماً با هم نام میبرند و همه مناطقی که درجنوب دریای مازندران و میان آذربایجان و خراسان قراردارند را یک ناحیه میدانند. از این حدود در زمان هخامنشیان در کتیبه بیستون نام «پتشواریش» ضبط شده است. طبریها و مردم تیرههای ساکن این ناحیه همواره به عنوان بهترین تیراندازان، کمان داران، فلاخن اندازان، شمشیر زنان و زوبین اندازان در جنگ میان شاهان هخامنشی با دولتهای دیگر معرفی میشوند. استرابن جغرافیا نویس یونان این محدوده را به صورت «پرخواترس» نام میبرد. طبریها(وسایر تیرهها) در جنگ داریوش سوم با اسکندر مقدونی در «گوگمل» حضور چشمگیری داشتند و مسئول نگاهبانی شاهنشاه و خاندان او بودند. همینطور اسکندر فاتح ایران نتوانست از طریق جنگ طبرستان را تسخیر کند. طبرستان به علت وضعیت خاص اقلیمی از ایام باستان جایگاه و پایگاه اقوام خانوادههای حاکم مختلف بود. نخستین کسی که در نوشتههای مورخان به عنوان حاکم شهرستان طبرستان از او یاد شد، اتوفردات یا فرهاد پارتر است. طبرستان به علت نزدیکی با سرزمین و دولت پارت تا انقراض اشکانیان عملاً زیر استیلای دولت اشکانی قرار داشت. واژهي مازندران که از نظر جغرافیایی بخش بزرگی از طبرستان بوده است، در حوالی سده هفتم هـ . ق جانشین نام طبرستان شد. سلسلهی مشهوری که سرزمین مازندران را در اختیار داشتند آل قارن 50 سال قبل هجرت تا 224 هـ.ق شامل سلسله گاوباره، پادوسپانان، پاوند اسپهبدان، آل وشمگیر یا آل زیار، اسپهبدان باوند مهمترین آنها بودهاند، طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، تیموریان، صفویان و سلسله قاجار نیز این منطقه را به عنوان ایالتی از ایران دراختیار داشتند. تاریخ نویسان یکی از افتخارات مهم مازندران را پذیرش مذهب شیعه بدون قدرت شمشیر میدانند. سادات حسنی و حسینی از راه تبلیغ دین و مذاهب تشیع توانستند در بین طبقات مردم این سامان نفوذ و حاکمیت داشته باشند که مهمترین آنها حسن بن زید (داعی کبیر) ناصر کبیر(ناصر الحق) ومیرقوامالدین مرعشی (میربزرگ) در آمل و سادات مرتضایی افراد شاخص آنها میباشند، در قرن دوم هجری نیز نمایندگان خلفای اسلامی دراین منطقه حکمروایی میکردند.
اما زبان طبري از جمله زبانهاي ايراني است كه در شمال ايران و به خصوص در مازندران گفتگو ميشود. اين زبان بازماندهي زبان ايرانيان قديم است. اين زبان ديرتر و كمتر از ساير زبانها تحت تاثير زبانهاي بيگانهاي همچون عربي، مغولي و تاتاري قرار گرفته است. تا قرن پنجم هجري پادشاهان طبرستان به خط پهلوي مينوشتند و سكه ميزدند و دو كتيبه كه در «رِسِكت» واقع در دودانگه ساري و «گنبد لاجيم» واقع در سوادكوه به دست آمده مؤيد اين مطلب است.
زبان طبري به گونههاي مختلف در تمامي نواحي استان مازندران متداول است كه از جملهي آنها ميتوان به گونههاي بابلي، ساروي، بهشهري، سوادكوهي، نوري و آملي اشاره نمود. در اين مقاله سعي شده است كه به ستاك در گويش مازندراني يپردازد .
اصل مقاله : ستاک
صورت صرفی افعال در این گویش با یکی از دو ستاک حال و گذشته ساخته میشوند:
الف ) ستاک گذشته: ستاک گذشته دراین گویش پس از حذف نشانهي مصدری از ریشه فعل ساخته میشود و نشانه زمان گذشته نیز به آن اضافه میگردد.
ستاک گذشته مصدر
bakeši ba- keši –(y)em کشیدن
badi ba-di-(y)en دیدن
bapet ba-pet-en پختن
ب ) ستاک حال
ستاک حال در این گویش معمولاً از ریشه فعل با تغییرات آوایی و یا بدون تغییرات آوایی ساخته میشود. تغییرات و روشهایی که درهنگام ساخته شدن ستاک حال مشاهده شدهاند عبارتند از:
الف )افعالی که ستاک گذشته آنها به (es) ختم میشوند:
1ـ es در ستاک گذشته اضافه شده، و واکه (a) در ستاک حال به واکه (e) مبدل میشود:
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
ba-renjes رنجیدن
car ba-čeres be-čeressen چریدن
2ـ es در ستاک گذشته اضافه شده و پس از اضافه شدن پیشوند فعلیـ ستاک حال عیناً در ستاک گذشته تکرار میگردد:
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
terk baterkes ba-terkessen ترکیدن
xund ba-xundes ba-xundessen خواندن
3ـ es در ستاک گذشته اضافه شده و واج (d) در ستاک حال حذف میگردد:
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
gerd da-ge res da-ge ressen برگشتن
vand da-ves da-vessen بستن
4ـ es در ستاک گذشته اضافه شده و با توجه به اینکه پیشوند مصدری نیز به جای تکواژ(?e) قبل از ستاک حال قرار میگیرد:
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
?ešmăr bešmăres be-šmăresen شمردن
?espăr bespăres be- spăressen سپردن
ب) افعالی که ستاک گذشتهي آنها به (de) ختم میشوند:
1ـ ((d)) درستاک گذشته اضافه شده و پس از اضافه شدن پیشوند مصدری، بقیه ستاک حال عیناً درستاک گذشته تکرار میگردد:
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
xer ba-xerd ba-xerden خوردن
yăr bi- yărd bi- yărden آوردن
2ـ(d) درستاک گذشته اضافه شده و ستاک حال با تغییر واکه در ستاک گذشته تکرار میگردد:
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
var ba-verd ba-verden بردن
mir ba-merd ba-merden مردن
3ـ(d) در ستاک گذشته اضافه شده و ستاک حال بدون تغییر واکه در ستاک گذشته تکرار میگردد:
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
ken hă- kerd hă-kerden کردن
ج) افعالی که ستاک گذشته آنها به (t) ختم میشوند:
1ـ در ستاک حال(t ) به (z) مبدل میشود:
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
săz besătt be – săten ساختن
duz badut ba-duten دوختن
suz basut ba- suten سوختن
paz bapet ba-peten پختن
2 ـ در ستاک حال(t) به واجهای دیگرمبدل میشود.
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
ruš barut ba- ruten فروختن
kaf daket da- keten افتادن
د) افعال که ستاک گذشته آنها به (t) ختم میشود:
1 ـ (t) از آخر ستاک حذف شده و š به r مبدل میشود.
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
kăr dekăšt dakašten کاشتن
dăr dăšt dăšten داشتن
2ـ(t) در آخر ستاک گذشته اضافه شده و بقیه ستاک پس از اضافه شدن پیشوند مصدری عیناً در ستاک گذشته تکرار میگردد:
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
duš badušt ba-dušten دوشیدن
ruš barušt ba-rušten کتک زدن
3ـ پس ازاضافه شدن پیشوند مصدری در ابتدای ستاک گذشته، (r) در ستاک حال به (t) مبدل میشود.
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
niš heništ he- ništen نشستن
4 ـ پس از اضافه شدن (t ) در آخر ستاک گذشته (s) به (š) مبدل میشود:
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
nevis ba-nevišt ba-nevišt-en نوشتن
هـ) افعالی که ستاک گذشته آنها به (i) ختم میشوند، در هنگام ساخته شدن ستاک حال (i) آخر ستاک گذشته حذف میشود:
1ـ پس از حذف (i)، واکه (م) در ستاک گذشته به (a) درستاک حال مبدل میشود:
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
tars batersi ba-tersi-(y)en ترسیدن
ras baresi ba-resi-(y)en رسیدن
kaš bakeši ba- keši-(y)en کشیدن
2) پس از حذف (i) بقیه ستاک عیناٌ درستاک حال تکرار میشود:
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
Pers bapersi ba-persi –(y) en پرسیدن
و ) افعالی که ساخته شدن ستاک حال آنها، تابع قانون خاصی نبوده و ستاک حال به صورتهای مختلف ساخته میشوند:
ستاک حال ستاک گذشته مصدر
ge bawt bawten گفتن
gir bayt bayten گرفتن
de hedă hedă(?)en دادن
?el bešt bešten گذاشتن
منابع و مآخذ:
1- آموزگار، ژاله، تفضلی، ادبیات و دستور آن، انتشارات معین، چاپ دوم، تهران، 1373، 154ص.
2- ارانسکی، ای.م.مقدمه فقه اللغه ایرانی، ترجمه کریم کشاورز، تهران، پیام، 1358، 424ص.
3- باطنی، محمدرضا، نگاهی تازه به دستور زبان فارسی، تهران، آگاه، 1356، 151 ص.
4- پی سیکوف، لازار سامویلویچ ، لهجه تهرانی، ترجمه محسن شجاعی، ویراستار علمی علی اشرف صادقی، نشر آثار فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران، 1380، 237 ص.
5- حق شناس، علی محمد، آواشناسی (فونتیک)، تهران، آگاه، 1356، 189ص.
6- خانلری، پرویز، زبان شناسی و زبان فارسی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1350، 301 ص.
7- سعیدیان، عبدالحسین، دایره المعارف شرق، انتشارات شرق، 1358، 2172 ص.
8- شکری، گیتی، گویش ساری( مازندرانی)، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1374، 481ص.
9- علمداری، مهدی، مقاله «گویش های شمالی البرز» ، خلاصه مقاله های نخستین گردهمایی پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تربیت مدرس تهران، ناشر مرکز بین المللی تحقیقات و زبان و ادبیات فارسی و ایرانشناسی، به کوشش دکتر ابوالقاسم رادفر، بهمن 1380 ، 270 ص .
10- اقبال آشتیانی، «لهجه تهرانی» (آذرودی)، مجله یادگار، صص4و5 س5 .
11- حجازی کناری، سیدحسن، واژه های مازندرانی و ریشه های آنها، تهران، ناشر مولف، 1374، 112 ص.
12- دبیر مقدم، محمد، ساخت های سببی در زبان فارسی// مجله ی زبان شناسی، مرکز نشر دانشگاهی، سال پنجم، شماره اول، بهار و تابستان1367، 280 ص .
13- مشکوه الدینی، مهدی، دستور زبان فارسی بر پایه نظریه ی کشتاری، انتشارات دانشگاه فردوسی، محمد، 1366،150 ص.
14- معین، محمد، فرهنگ فارسی (6جلد) ، موسسه انتشارات امیرکبیر، 1356، 3200 ص.
15- مکنزی، د.ن، مدرس زبانهای ایرانی در دانشگاه لندن، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، 428 ص.
16- کلباسی، ایران، فارسی اصفهانی، موسسه انتشارات و تحقیقات فرهنگی تهرانی، 1370، 201 ص.
17- کلباسی، ایران، گویش کردی مهاباد، موسسه انتشارات و تحقیقات فرهنگی تهران، 1362، 231 ص.
18- محمد معین- 1371 فرهنگ فارسی معین، چاپخانه سپهر – تهران.
19- واژه نامه سنگسری باهمکاری گرنات ل. ویندفور. تهران: انتشارات فرانکلین ؛ جیبی ، سال ۱۳۵۱.